شعر 30 مهر 1396 توسط بلقيس ذاكري زاده صبح جمعه خودمونو آب و جارو کرده بودم*****ازغریبی و جدایی به خدا رو کرده بودم*****تا غروب جمعه پشت در خونمون نشستم****چرا؟؟؟؟؟ آخه من چشم انتظار پسر فاطمه هستم یا صاحب الزمان ادرکنی مطلب قبلیمطلب بعدی